کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

شیرین زبون

مادرانه

  دختر عزیزم زمان چه قدر باسرعت میگذرد .سال گذشته در چنین روزهایی توان به تنهایی راه رفتن نداشتی ومن عاشقانه منتظر اولین گامهای تو خودم رو برای سال جدید اماده میکردم.اولین سال نویی که تو در کنارمان بودی وبرکت و نشاط را برایمان به ارمغان اوردی.وحالا امسال وقتی تو را میبینم که با شوررو شوق  به هر طرف سر میکشی و سعی میکنی با دستهای کوچکت کاری برایم انجام دهی از بودنت لذت میبرم وخدا را به خاطر ناب ترین هدیه زندگی ام سپاس میگویم.کیمیا جون دوست داریم:مامان وبابا   اینم عکسهایی از سال گذشته نوروز وتابستان:   نوروز 92 کنار سفره هفت سین     سیزده بدر رف...
24 اسفند 1392

کیمیا وجواهراتش

            مرحله اول:به ارومی دستبتدشو دست میزنه طوری که کسی شک نکنه     مرحله دوم:یه دو قدم میاد جلو و بعد درش میاره     مرحله سوم:حالا میشینه و میخواد قضیه رو طببیعی جلوه بده   مرحله چهارم:عملی کردن نقشه     مرحله اخر:نابود شدن دستبند اخرین گزارش:در حال حاضر هم گردنبند وهم دستبند پاره شده و مروارید هایشان مفقود شده   اخه دختر گلم چرا اینقدر شیطونی؟  میخوای از همه چیز سر در بیاری؟؟؟؟؟ ...
24 اسفند 1392

ماجرای کیمیا وصندلی

    دخمل گل ما جدیدا یاد گرفته که شدیدا مستقل باشه.یعنی خودش بره وشیر   اب رو بازکنه ولیوانشو اب کنه یا اینکه از تو یخچال خوراکی برداره یا گوشی مامان  یا بابا رو از رو میز برداره و یا ...................    اما این استقلال همش بستگی به یه صندلی داره یا اینکه مامان حواسش پرت  باشه وخانم خانما بره سر وقت صندلی     کیمیا خانوم برای رفتن به مهمونی حاضر شدن.اما از غفلت مامان برای حاضر شدن استفاده کرده وبا سرعت زیاد صندلی رو اورده وخودشو به یخچال رسونده امادر یخچال رو قبلا قفل زده بودم کیمیا با دیدن من جا خورد اما به کارش ادامه داد ...
23 اسفند 1392

کیمیا در یک نگاه

      کیمیا  وکلاه نوزادی اش     ناز کردن برای گرفتن عکس     غرق در خواب      کوچولوی عینکی مامان کیمیاخانم مشغول نابود کردن گل     گل دخمل در پارک       کیمیا در میان برگهای پاییزی ...
22 اسفند 1392

اولین شب یلدا

اولین شب یلدا رو ماخونه مامانی بودیم. تو8ماهت بود وحسابی شیطنت میکردی .از هر فرصتی استفاده  میکردی و به خوراکی ها حمله میکردی و من دایم باید مواظبت بودم که خرابکاری نکنیو منو خیلی خسته  کردی کلی هم عکس گرفتیم وخیلی خوش گذشت.تو هم یه اش خوشمزه خوردی وحسابی کیف کردی.      با ناراحتی داری تلاش میکنی     .   اینم از دایی مجید که عینکشو کشیدی وحالشو گرفتی ...
20 اسفند 1392

حرکت

گلم یادم رفت بگم تو 3ماهگی چرخیدی ودر 4 ماهگی خزیدن رو یاد گرفتی اما تا 7ماگی 4دستو پا نرفتی خیلی تلاش کردم اما یاد نگرفتی .ولی نشستن رو زود یاد گرفتی .    3ماهگی    4ماهگی     ...
20 اسفند 1392

یاداوری4(اولین دندان)

گلم برای دیدن اولین دندونت لحظه شماری میکردم وحسابی مشتاق بودم همه علایم روداشتی اما از دندون  خبری نبود.هر چیزی رو طرف دهنت میبردی وگاز میگرفتی ودایم دستت تو دهنت بود حتی انگشت منم میخواستی بذاری بین لثه هات وفشار بدی تا اینکه بالاخره اولین مروارید زیبا توی دهنت در 7ماهگی نمایان  شد وکیمیای بی دندون حالا یه دندون داشت.بعد ازاون هم به فاصله 10روز دندون بعدیت در اومد. اگه دقت کنی لثه پایین یه دندون کوچولو میبینی     اینم یه نمای دیگه از رویش اولین دندون ...
20 اسفند 1392

یاداوری 3 (روروک)

از اواخر 4ماهگی تورو داخل روروک میذاشتم که بالاخره 5ماهگی تونستی خودتو توش نگه داری و باهاش سازگار بشی.اولش خودم پاهاتو تاتی تاتی جلو میبردم تا یاد بگیری.وقتی برای باراول کمی جلو اومدی کلی ذوق کردم وتشویقت کردم.کم کم سرعتتو زیاد کردی و شروع کردی به شیطونی     داری باخوشحالی میای طرف من که گوشی رو ازم بگیری     اینجاهم 9ماهته هنوز با رورک حرکت میکنی اما حسابی مهارت پیدا کردی و از عهده خودت بر میای.   . ...
20 اسفند 1392

یاداوری 2(مسافرت)

دختر نازم ٤ ماهه بودی که به اصفهان سفر کردیم.با بابا مامانی وبابایی ودایی وحید.توخیلی کوچولو بودی ویه مقدار اذیت شدم.البته خیلی خوش گذشت چون تو باما بودی این اولین تجربه مسافرت ما با بچه بود که البته لطف خودشو داشت   . اینجا باغ پرندگان اصفهانه که بازحمت تعادلتو حفظ کردیم که ازت عکس بگیریم     سی وسه پل.کیمیا همراه با باباودایی وحید ...
19 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین زبون می باشد