کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

شیرین زبون

کیمیا ودایی ها.....کیمیا وعموها

سلام دلم میخواد این پستو اختصاص بدم به دایی ها وعمو های کیمیا که محبتشون همیشه شامل حال گل دخمل ما میشه.حالا نگین پس خاله وعمه چی میشه؟دخمل ما نه خاله داره ونه عمه،حیف......... دایی مجید ودایی وحید وعمو جواد (البته کیمیا 4تا عمو داره که همشون خوب وبا محبتن،اماباعمو جواد رابطه متفاوت تری داره)ممنون به خاطر مهرو محبتتون،این پستو میذارم که همیشه خوبیاتون یاد کیمیا بمونه   کیمیا ودایی مجید.نوروز92     کیمیا ودایی وحیدشهربازی پروما     کیمیا وعمو جواد.باغ نیشابور     باغ نیشابور       13بدر92    عید93 &nb...
7 اسفند 1393
2048 12 26 ادامه مطلب

بافتنی برای دخترم(3)

رنگ نخ این سارافون با سلیقه خود کیمیا گرفته شده. با وجود اینکه تصمیم به بافتش نداشتم اینقدر هی گفت برام سارافون لیمویی نبافیدی که من از رو رفتم وبراش بافیدم       متاسفانه برای عکس اصلا همکاری نکرد!!! ...
21 بهمن 1393

یک روزخوب در پدیده شاندیز

سلااااااااااام نوشتن این پست خیلی طول کشید.یه مدت هم وقتم کم بود وهم زیاد حوصله نداشتم بیام ومطلب بذارم. پنجشنبه دوهفته پیش بود که با کیمیا وباباجونش رفتیم شهر رویایی پدیده.کیمیا اولش یه مقدار تو فضای باز بیرون بازی کرد وبعدش رفتیم داخل ودر آخر رفتیم هایپر مارکت که بیشتر وقتمون رو اونجا گذروندیم.هم به کیمیا خوش گذشت هم به ما.        ژست پدر ودختر          دفعه های قبل که میرفتیم میذاشتیمش  تو سبد خرید ولی این دفعه خیلی ماشین دوستداشت وبراش گرفتیم   این دوتا دلقک تو هایپر مارکتن هرکی برنده میشه...
30 دی 1393

کیمیای من....کیمیای من

عزیزم این روزا هم شیطون شدی هم شیرین زبون ،هم خیلی خانم هرروز که از خواب بیدار میشی بهم میگی سلام صبح بخیر مامانم منم عاشق این صبح بخیر گفتنتم همیشه قبل از خواب مسواک میزنی وبعدش میپری زود جای بابارو میگیری ویه چند دقیقه قبل از خواب به شوخی وخنده شما میگذره.عاشقتونم هر ازگاهی یه بازی های من در آوردی انجام میدی ویکم وقتتو پر میکنی.مثلا همه عروسکاتو میریزی توی سبدسیب زمینی ومیگی دارم میبرمشون پارک(البته سبد مذکور نو هستش وتا حالا ازش استفاده نکردم) گاهی وقتا با خودت شعرایی رو که یاد گرفتی زمزمه میکنی وبعضی وقتا هم میری تو عالم تخیل. عاشق آرایش کردن ولوازم آرایشی هستی واگه یه وقت یادم رفته باشه از دم دستت بردارم دمار از روزگار ...
21 دی 1393

شیرین تر از عسل(2)

مدت زیادیه موفق نشدم پست جدید بذارم،برای همین کلی حرف دارم از کارها وشیرین زبونی ها والبته شیطنتای کیمیا جووووونم. اول از همه بریم سراغ حرفای عسلم  یادته؟؟! مشغول بازی تو اتاقش بود که یه دفه با دوتا پستونک که از تو کمدش پیدا کرده بود اومد پیشم بهم گفت:مامان یادته وقتی نی نی بودم گریه میکردم تو بهم پستونک میدادی میگفتی جاااانم ،جااانم!! قسم.... کیمیا:بابا منو بذار بالا(منظور روی اپن)بابا:نه دخترم بلند میشی یه وقت میفتی کیمیا:به جون رضا بلند نمیشم! *ماشالله* بلندش کردم که دستاشو بشورم ،گفتم وای چقد سنگین شدی گفت:آره ،سنگین شدم ماشالله،خیلی سنگین!! داشت ...
8 آذر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین زبون می باشد