کیمیای من....کیمیای من
عزیزم این روزا هم شیطون شدی هم شیرین زبون ،هم خیلی خانم
هرروز که از خواب بیدار میشی بهم میگی سلام صبح بخیر مامانممنم عاشق این صبح بخیر گفتنتم
همیشه قبل از خواب مسواک میزنی وبعدش میپری زود جای بابارو میگیری ویه چند دقیقه قبل از خواب به شوخی وخنده شما میگذره.عاشقتونم
هر ازگاهی یه بازی های من در آوردی انجام میدی ویکم وقتتو پر میکنی.مثلا همه عروسکاتو میریزی توی سبدسیب زمینی ومیگی دارم میبرمشون پارک(البته سبد مذکور نو هستش وتا حالا ازش استفاده نکردم)
گاهی وقتا با خودت شعرایی رو که یاد گرفتی زمزمه میکنی وبعضی وقتا هم میری تو عالم تخیل.
عاشق آرایش کردن ولوازم آرایشی هستی واگه یه وقت یادم رفته باشه از دم دستت بردارم دمار از روزگار او لوازم آرایشی والبته صورت خودت در میاری
دایم دنبال اینی که مثل مامانا ظرف بشوری وخشک کنی وبذاریشون سر جاش.
وقتی کار شستشوی لباسشویی تموم میشه سریع تشت رو میاری وهمه لباسارو میریزی توتشت
وموقع پهن کردنشون یکی یکی میدی دستم تا من پهنشون کنم.
وبعداز خشک شدنشون من تاشون میکنم تو تو کشوها میذاریشون.قربونت برم عزززززیزززززم.
توسفره پهن کردنم همیشه کمک میکنی.(مخصوصا اگه نوشابه هم باشه)
دستگیری در حین ارتکاب جرم.پشت در اتاق مخفی شده بود
مونده بود چی بگه!!!!
نادم وپشیمان