بلا به دور

سلام عزیزم.یه مدتی هست که نتونستم بیام وپست جدید بذارم.اخه این یکی دو هفته اخیر زیاد برامون

جالب نبود.اولش که اون سرما خوردگی وتب های شدیدت وتا اومدی یکم خوب بشی ورو پا بیای اون

حالت تهوع کذایی ومسمومیتت.نمیدونم چرا اونجوری شدی  اخه بعداظهرش یکم لواشک خوردی که البته

خونگی بود ومطمئن ولی حالا باچی نساخت سر در نیاوردم.یکی دوساعت بعد از خوردن لواشک اومدی

پیشم وبه فهموندی که دلت درد میکنه.منم برات یه نبات داغ درست کردم وبهت دادم.اما دوباره اومدی

وبهم گفتی دلت درد میکنه.یه دفعه بالا اوردی الهی بمیرم برات چقدر سختی کشیدی.بعد از اون

چند بار دیگه بالا اوردی که منو بابا تصمیم گرفتیم ببریمت دکتر.اومدیم از پارکینگ بریم بیرون که

از بخت بدلاستیک ماشین ترکید.وبابا هم زنگ زد به عمو مجید وعمو هم خیلی زود اومد  

 ورسوندیمت

دکتر.یه امپول زدی که اصلا دلشو نداشتم که ببینم وتو هم جیغ میکشیدی وگریه میکردی ولی

 بالاخره

زدی.واومدیم خونه وعسل مامان خوابید.اونشب خیلی ناراحت بودم ودلم برات کباب شدوحتی گریه هم

کردماصلا از یاد اوری اون شب خوشم نمیاد بگذریم.

الان شکر خدا خوبی وتازه اشتهات باز شده وداری به روال سابق برمیگردی اما باز من دیروز مریض

شدم حالم بد بود اونم چه بدی

سردرد شدید به همراه حالت تهوووووووووووووووع!!!!!!

اصلا از جام نمیتونستم بلند شم زنگ زدم مامانی اومد بردت ودر اخبار بعدی فهمیدم برای نهار

 رفتین پارک

ومن هم تا شب خوابیدم ویکم بهتر شدم.اما امروز احوالم مساعده وتازه الان فرصت کردم بیام ویه سری

اینجا بزنم.

همیشه قدر سلامتی رو بدون عزیزکم.بدون اون ادم از هییچی لذت نمیبره

ودرپایان:

١-با تشکر فراوان از عمو مجید که دراون شب به ما یاری رسوند ومارو همراهی کرد.ممنون

 عموجون این دسته گل برای شما

٢-ممنون از خاله آرزو که لطف کرد زنگ زد وحال گل دخمل رو پرسید

٣-دست مامانی اینا هم درد نکنه که خانمی رو بردن پارک ومن استراحت کردم.

٤-دست باباجون هم درد نکنه که لاستیک ماشینش ترکید ومارو هم ترسون وهم خندوند