دریا
سلام.
ما از سفر برگشتیم.مسافرتمون زیاد طولانی نشد اما خوب بود وخوش گذشت.یکشنبه صبح راه افتادیم و5 شنبه
صبح رسیدیم.وقتی برای اولین بار دریا رو دیدی قیافت تماشایی بود.چمانی گرد شده با دهانی باز.آخه تو عاشق آبی ودایم مشغول اب بازی حالا تصور شو بکن از دیدن اون همه آب یکجا چه حالی بهت دست داده بود.
شب که استراحت کردیم اما صبح روز بعد رفتیم ساحل وتوبا خوشحالی وشور وشوغ بازی میکردی.
بعضی وقتا که میخواستیم بریم بیرون تا لب دریا میرفتیم ولی تو امان نمیدادی و میرفتی تو آب ومن مجبور میشدم
دوباره همه لباساتو عوض کنم.روی هم رفته تو سفر دخمل خوبی بودی وجز چند مورد که وقت رانندگی بابا بهانه شو گرفتی ما رو اذیت نکردی.
دوووووووووووست دارم.عاشششششششششقتم.
اینقدر بالا وپایین پریدی که موهات باز شد
دستاتو پراز شن میکردی وپرتاب میکردی
کیمیا با موهای پریشان در باد
بابا چشماش بسته افتاده
با خوشحالی پیش به سوی دریا
این هم یه اثر هنری از مامان وکیمیا