دخملم عروس نمیشه
دیشب با مامانم داشتیم در مورد ازدواج و اینکه چرا بعضی ها دخترانشون رو در سن کم شوهر میدن و
اینکه آیا این کار خوبه یا بده ویا.... صحبت میکردیم.
کیمیا هم ساکت بود ومن فکر میکردم که دیگه داره کم کم خوابش میبره که یه دفعه وسط صحبتهای ما
برگشت رو به مامانم وگفت:
مامانی..مامانی...من عروس نمیشم شوهربده
چهره اولیه ما کیمیا
وبعد
یعنی این بچه چی از ازدواج وحرفهای ما فهمید که اینقدر روان با جمله بندیکاملااااااا صحیح این حرفهارو زد ؟نمیدونم والله....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی