تشکرنوشت!!!
این پست اختصاص داره به خاله های مهربون کیمیا؛اگرچه کیمیا خاله وعمه نداره اما زن عموهای مهربونش رومثل خاله دوست داره والبته اونا هم همین حسو بهش دارن وبا هدیه هایی که براش میخرن ومحبت هایی که بهش دارن، منو شرمنده وکیمیا رو بسیار خوشحال میکنن. هدیه های خاله مهسا هدیه های خاله آرزو البته ناگفته نماند که اینا گوشه ای از محبتیه که خاله ها به دخمری دارن. ممنـــــــــــــــــــــــونیم ...
نویسنده :
مامان کیمیا
0:45
جدید!
شیرین تراز عسل
من:اگه دست به ظرفای توکابینت بزنی عمرا بهت صبحانه نمیدم تو: خخخخخخ...عمرا؟؟!!عمرا بازچیه؟؟! من در حالی که داشتم جارودستی میکشیدم:کیمیابرو پایین از پشتم ..خسته شدم تو: خب خوشحالم آخه... بعد از زنگخوردن تلفن سریع رفتی وگوشی رو برداشتی...من:کی بود دخترم؟ تو : آنوم من:چی گفت؟؟ تو: مشترک گرامی( تلفن گویای مخابرات) &...
نویسنده :
مامان کیمیا
0:36
اینجاهمه چی در همه!!!
چندتا مطلب متفاوت که ربطی به هم نداره .یه پست با مطالب در هم!!! 1-کیمیای موتور سوار: کیمیا ودوستش بنیامین 2-ژستهای بعد آیایش(آرایش) 3-خاطرات جامونده از ثبت در وبلاگ: کفشای دخمل گلم وقتی نی نی بود(هرسه تاشو از مکه آوردم براش)خودشم بود باهام شیطونک اولین سونو گرافی در 6هفته و4روزگی نکته جالب:تصویر1رو به کیمیا نشون دادم وگفتم ببین این تویی ها!! کیمیا هم با هیجان تصویر2رو بهم نشون دادوگفت اینم بابا!! کلی خندیدم به حرفش ...
نویسنده :
مامان کیمیا
0:27
بدون عنوان
کاردستی
امروز بعداظهر تصمیم گرفتیم با دخترم یه کاردستی درست کنیم. چندتا کاغذ رنگی داشتیم تو خونه که با همونا این کاردستی رو درست کردیم جمله ی کیمیا بعد ساخت کاردستی:بههههههههههههه.چه قشنگ شد. آخر کار زدیمش به در کمدش. حالا هرکی میاد خونمون اول از همه میبرش تو اتاقش ومیگه قشنگههههههههه؟؟!! ...
نویسنده :
مامان کیمیا
0:37
28 ماهگیت مبارک
دخترگلم...نازدونه ی مامان 28 ماهگیت مبارک.
نویسنده :
مامان کیمیا
1:09
عروس خانم
دیروز بدجوری حس عروسی به دخملم دست داده بود.هرچند که قبلا گفته بود عروس نمیشه ولی خوب فکر کنم از اون تعارفا بوده !!!!!!! ازم خواست تا موهاشو براش درست کنم ولباس عروس تنش کنم ولباسای خودشو هم نمیخواست فقط از لباسای من.منم که ماشالله خلااااااااااااااق.یه عروسی ساختم که نگو!!!!!! عکسای ایشون برخلاف عروسای دیگه زود حاضر شد.تشریف بیارین ...
نویسنده :
مامان کیمیا
17:15
یادگاری نوشت!!!
مکالمه تلفنی کیمیا با شخصیتی ناشناخته: بعد از زنگ خوردن تخیلی درحالی که تو یه دستش گوشیه ودست دیگش به کمرشه بین حال واتاقها در گردش: * .....سلام.خوبین؟؟؟ خوبم!! هه..هه...هه...(ازاون خنده هایی که خودم وقتی با تلفن حرف میزنم میکنم) * باباتون خوبه؟؟هه....هه....هه * سمالت باشین....خوشحال شدیم (سلامت باشین) * چرا ممت کشیدین....ما گل بودیم. (چرا زحمت کشیدین... &...
نویسنده :
مامان کیمیا
16:48