کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

شیرین زبون

واااااااااای.شیرین زبونی های تازه!!!

چندروزیه که حرفای جالبی میزنی : دیروز ازم شکلات خواستی یکی بهت دادم.وقتی خوردیش اومدی پیشم بهم گفتی مامان یکی دیده بده دیده بسه بالا میارم!!!! موقع نهار داشتم دوغ میخوردم.گفتی :نیدا تن یکم دوخ ...یکم غذا...نباید خالی بتوری ...بالا میاری!!!   بابا در حال قرص خوردن : تو:بده من بدم....بعد قرص دادن...   تو:بابا یکی دیده هم بتور!      بابا:اگه یکی دیگه بخورم میمیرم تو:عیب نداره!!!      بابا:دستت درد نکنه!!!   وقتی عکس دایی مجیدو دیدی  گفتی:این عکس دایی مجیده...میدونستی؟؟!!! بعضی وقتا که یه چیز جالب میبینی ...
16 شهريور 1393

قطعه ای از بهشت

سلام. دیشب برای نماز رفتم حرم.خیلی باصفا وزیبا بود والبته خیلی هم شلوغ. برای همه دوستای گلم دعا کردم. چند تا عکسم میذارم براتون از حال وهواوچراغونی های قشنگ حرم امام رضا(ع)                                       ...
14 شهريور 1393

سالگرد یکی شدنمون

سلام عشق مامان. نانازم.خوشگلم. یه خبردارم برات. امروز 1393/6/11 سالگرد یکی شدن من وباباجونته. دقیقا 7 سال پیش 1386/6/11 ما با هم یکی شدیم.  عاشقتونم.دوستون دارم. ...
11 شهريور 1393

این چیه؟؟؟؟؟؟

این چیه؟؟؟؟این چیه؟؟؟؟؟                 دختر نازم: این کلمه ایه که این روزا به وفور ازش استفاده میکنی.خوبه ها دنبال اینی که بفهمی دوروبرت چی میگذره.... دنبال کشف ناشناخته هایی ...دنبال افزایش اطلاعاتی.... ولی جون من..توروخدا...بذار منم یه نفسی بکشم. بعضی وقتا رویه چیز کلید میکنی 100بار میپرسی این چیههههه؟این چیههههه؟ مخم این روزا بد جوری داغ کرده.....دختر امان بده.                     ...
10 شهريور 1393

سفرنامه نیشابور

سلام عزیزم. 5شنبه تصمیم گرفتیم بریم نیشابور.ساعت 10 11 بود که راه افتادیم وساعت 12 رسیدیم. 45 دقیقه بیشتر راه نیست تا اونجا.از اونجا مستقیم رفتیم خونه مادر بزرگ بابا ونهار رو اونجا بودیم. حسابی شیطونی کردی فکر نکنم چیزی از وسایل از تیرس کنجکاویات در امان بود. بعداز ظهر رفتیم باغ.باغ الو اون هم از نوع آلو بخارا.البته یه ماه دیگه طول میکشه تا کامل برسه چون فصل برداشتش اوایل مهر ماه هستش.اما الانم میشد بخوریش فقط یک سفته. درخت ها پر آلوبود والبته شاخه هاش پایین طوری که به راحتی برای خودت میچیدی. بعد یه ساعت از بازی ومیوه چینی خسته شدی وهمون جا خوابت برد.حدودا یه ساعتی خوابیدی. وقتی بیدار شدی بابا رفت گوجه بگیره برامون.از...
2 شهريور 1393

عجب ها!!!!

عجب زبلی هستی ها دختر.به وقتش یه چیزی میگی که ........ دیشب وقتی رفتیم بخوابیم بابا یکم حالش خوب نبود تو هم همش حرف میزدی وبالا وپایین میپریدی. بابا گفت اگه میخوای سر صدا کنی برو بیرون بخواب .منم  که از کارای تو خندم گرفته بود هی میخندیدم یهویی بابا بهم گفت مژگان خانم ساکت .بعدش تو فاتحانه گفتی: دیدی؟؟!!خوب شد؟؟!!بهت گفت مژدان آنوم ساکت!! ...
28 مرداد 1393

27ماهگیت مبارک عزیزم

سلام دختر نازم.مهربون مامان  27 ماهگیت مبارک. تو این ماه کارهای زیادی یاد گرفتی وخیلی مستقل تر از قبل شدی.   بزرگترین پیشرفتت تو این ماه اینه که خودت بدون من  هروقت  نیاز داشته باشی میری دستشویی دمپایی هاتو میپوشی وبعد از اتمام  کار شیر آب رو باز میکنی روی پات آب میریزی ومیای بیرون.بعد من بیرون دستاتو میشورم.الهی فدات بشم عزیزم.   این روزها خدارو شکر دیگه از اون سحر خیز ی ها خبری نیست وتقریبا تا ساعت 9:30 یا 10میخوابی   عاشق بستنی هستی وروزی یکی دوتا بستنی میخوری.بیشتر شکلاتی ووانیلی اما اخیرا توت فرنگی هم میخوری.   ازوقتی کتاب میو...
26 مرداد 1393

کیمیای تپل مپل

این عکس مال 6 ماهگی کیمیاست.تولد دختر داییم پریا که اون موقع تولد یک سالگیش بو د    از لب تاب دایی وحید کش رفتم خودمم تا حالا اصلا ندیده بودم وبرام خیلی جالب بود   ...
20 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین زبون می باشد