کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

شیرین زبون

تولد عقب افتاد

قرار بود این 5 شنبه تولد کیمیا باشه اما وفات حضرت زینب هستش.برای همین تولد دخملی افتاد 5شنبه   آینده .انشالله 1خرداد با چند روز تاخیر تولد رو برگزار میکنیم. من همه  وسایل تزییناتم رو آماده کردم.دوهفته روشون کار کردم خسته شدم اما از نتیجه اش راضی ام.
21 ارديبهشت 1393

خانم خونه

این روزا کیمیا جون خیلی به من در  انجام کارهای خونه کمک میکنه ومنم حسابی استراحت میکنم.   کاری نیست که از دستش بر نیاد از جارو کردن وسبزی پاک کردن بگیر تا باقالی پاک کردن وتلفن جواب دادن.   ناگفته نمونه که اسپند هم دود میکنه.                 در طی پاک کردن باقالی ها از دیوار صدا دراومد از کیمیا نه عجیب رفته بود تو نخ    در اوردن باقالی ها     دیگه من با تلفن خداحافظی کردم چون به هیچ عنوان به گرد پای کیمیا هم نمیرسم.با چنان سرعت    زایدالوصفی تلفن رو بر میداره که منو میگی ...
21 ارديبهشت 1393

مهربونیت منو کشته.

عزیزم این روزا حرفها وجمله های زیادی ازت شنیدم که علاوه بر شیرین بودنش تعجب من رو برانگیخته که    تو این کلمات وجمله ها رو کی یاد گرفتی که وقتی که به کار میبریشون زل زل وایمیستم و بهت نگاه میکنم   بابا ایولله.   من:کیمیا دخترم          تو:بیه مامانم (بله مامانم)   من:زود بیا حاضرشو میخوایم بریم بیرون             تو:باشه الان زود     من:   من:بیا لباستو بپوش         تو:پوش نه   من:سیر شدی دیگه غذا نمیخوای      تو:نه  دست مامان درد نتونه   من:   من :مشغ...
18 ارديبهشت 1393

برای تولد دست به کار شدم

کم کم دارم برای تولدت مقدمه چینی میکنم .تم تولدتو سیندرلا انتخاب   کردم وچون میخوام همه    کاراشو خودم انجام بدم سرم خیلی شلوغه.توهم که ماشالله خیلی   همکاری میکنی اصلا بهم    مجال نمیدی کار کنم.یا قیچی رو بر میداری یا چسبو.یا وسایل رو از دستم   میگیری میگی مامان    بریم اصلا از کار کردن من خوشت نمیاد.منم سعی میکنم کارامو وقتی   خوابی یا میری خونه مامانی    انجام بدم.چاره ای نیست باید یه جورایی با هم کنار بیایم.   اینم از سیندرلا ...
12 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام. این روزا سرم خیییییلی  شلوغه.اصلا فرصت   ندارم.زمان هم کم     میارم.یه کارایی دارم میکنم که بعدا تو فرصت   مناسب با عکس میگم بهتون.     ...
12 ارديبهشت 1393

بلا به دور

سلام عزیزم.یه مدتی هست که نتونستم بیام وپست جدید بذارم.اخه این یکی دو هفته اخیر زیاد برامون   جالب نبود.اولش که اون سرما خوردگی وتب های شدیدت وتا اومدی یکم خوب بشی ورو پا بیای اون   حالت تهوع کذایی ومسمومیتت.نمیدونم چرا اونجوری شدی  اخه بعداظهرش یکم لواشک خوردی که البته   خونگی بود ومطمئن ولی حالا باچی نساخت سر در نیاوردم.یکی دوساعت بعد از خوردن لواشک اومدی   پیشم وبه فهموندی که دلت درد میکنه.منم برات یه نبات داغ درست کردم وبهت دادم.اما دوباره اومدی   وبهم گفتی دلت درد میکنه.یه دفعه بالا اوردی الهی بمیرم برات چقدر سختی کشیدی.بعد از اون   چند بار دیگه بالا اوردی که منو...
7 ارديبهشت 1393

روزمادر مبارک

    مادرم ..عزیزم...بزرگ حامی ام...     چه عاشقانه عشق را به قلب کوچکم روانه ساختی     به هر کجا قدم گذاشتی:     بهارجاودانه ای پر از گل وامید را تو برایمان ساختی   .....     همیشه وهمیشه وهمیشه:پیشمان بمان                                     ...روزت مبارک مادرم   ...
1 ارديبهشت 1393

شیرین زبونی

عزیزم. بازم کلمه ها والبته جمله های جدید.حرف زدنت از یک کلمه به سه کلمه وجمله های مفهوم دار ارتقا پیدا کرده .نه گفتن وحس مالکیت داشتن رو هم پیدا کردی. بهت میگم:کیمیا بیا لالا کنیم   میگی:نه ..نه..دادا نه بهت میگم:بیا بریم خونه        میگی:نه...نه..اونه نه میخوام چایی بریزم   بهم میگی:مامان چایی من سفره رو انداختیم میخوایم غذا بخوریم یه نگاهی میکنی میبینی قاشقت نیست میای اشپزخونه ومیگی مامان آپو (قاشق)من مشغول کارام هستم میای پیشم به عکس بابا وخودت که رومیزه اشاره میکنی ومیگی :عکش بابا ایناش  میگم:کی بغلشه   میگی:میمیاببل بهم...
29 فروردين 1393

دخمل بلااااااااااااااا

امان از این دختر بلا که همیشه دنبال ماجراجویی وکارای عجیبه اما فکرکنم این خصلت اکثر بچه هاست.این روزا کیمیا خانوم پرتاب از ارتفاع رو داره تجربه میکنه که البته برای من با دردسر همراهه.چند شب پیش گل دخمل وقتی دید پنجره بازه که البته من باز گذاشتم بوی غذا بره بیرون توپشو برداشت وانداخت پایین ومنم رفتم اوردمش.امروز صبح هم یه پیاز که برای نهار گذاشته بودم کنار سینک وچندتا از فلش کارتاشو دوباره انداخت پایین اما من که حوصلشو نداشتم برم بیارمشون قیدشونو زدم.چندتا دسته گل دیگه هم داره این خانم خانما .گوشی عمو جواد روانداخت پشت تخت .توخونه مامانی هم عین همون کارو با گوشی دایی وحید کرد. وایییییییییییی!!دخترم خسته نمیشی...
26 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین زبون می باشد