کیمیاکیمیا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

شیرین زبون

گل دخترم سرما خورده

سلامتی نعمت بزرگیه که تاوقتی هست قدرشونمیدونیم ووقت بیماری تازه یادمونمیاد چیرواز دست دادیم.   گل دخترم دوروزه که تو سخت مریض شدی وسرما خوردی.نمیدونم این    سرماخوردگی از کجا پیدا شد وبه جونت  افتاد.بعداظهر 5شنبه یه دفعه   داغ شدی وشروع کردی به سرفه اب دهنت رو هم به سختی قورت میدادی   ساعت 11شب بود بردیمت دکتر .اون شب تا صبح همش تب داشتی وانگار   تب بر هیچ اثر ی نداشت.جمعه هم حالت بدتر شد ونفس کشیدن هم برات   سخت شده بود.اون شبم تا صبح بالای سرت بیدار بودیم وحتی یکی دوباری   هم پاشویت کردیم.اصلا نخوابیدی وخیلی اذیت شدی ومنم حالم بدتر ازتو &nbs...
24 فروردين 1393

عکس های نوروز

      عید خیلی زودتر از چیزی که فکرشو میکردم تموم شد.امسال سردی هوا   نذاشت خیلی راحت به گشت وگذار وعید دیدنی برسیم اما روی هم رفته   خوب بود.شب سال تحویل رو خونه خودمون وسه نفری گذروندیم وشام   خوردیم وتلویزیون نگاه کردیم.روزاول عیدم رفتیم خونه مامانی همون روز هم   براشون مهمون اومد وکیمیا از دیدن مهمونا خوشحال شدوبا دخمل کوچولو   شون دوست شد وبازی کرد.   روز دوم هم با وجود بارون شدید به خونه عمو علی رفتیم ودخملی تو راه    خوابش برد ودو سه ساعت خوابید.   روز سوم وچهارم وپنجم هم رفتیم عید دیدنی وروز ششم تا هشتم هم رفتی...
18 فروردين 1393

اغاز سال 93 وکیمیا

  دخترعزیزم عیدت مبارک.                     امیدوارم سال نو سالی سر شار از شادی وشیرینی                                                                           &nbs...
12 فروردين 1393

بالاخره موفق شدم

سلام گلم نمیدونم چرا این روزها  اصلا زمانی پیدا نمیکنم که بیام وخاطرات شیرین تورو ثبت  کنم.اما همه چیز یادمه بزودی همه خاطرات این چند روز سال نورو رو یاداشت میکنم. وامااااااااااااا:موفقیت بزرگ حاصل شد دخمل گلم بالاخره تونستی  با هزارزحمت دل بکنی وبری سی خودت.منم یه نفس راحت بکشم واین بارو زمین بذارم.شاید سختی این ماجرا زمانی شروع شد که من برای اولین بار تورو ازشیر گرفتم اما اون موقع چون خیلی کار داشتم وسرم حسابی شلوغ بود نتونستم در مقابل گریه ها وبی تابی هات دوام بیارم وتصمیم گرفتم برای ساکت کردنت روزی سه وعده شیر روبهت بدم تا ببینم بعد چی میشه اما شیر دادن همان وبر گشتن سر خونه اول همان. ...
11 فروردين 1393

اخرین شب سال

سلام لپ گلی مامان این اخرین مطلبیه که توسال ٩١ مینویسم.امروز صبح از    خونه مامانی اومدیم اخه روز قبل بابا جون رفته بود خونه مادر بزرگش وشب رو    هم همونجا مونده بود برای همین هم ماشب رو رفتیم خونه مامانی اونجا    خوابیدم.تو راهم برات دو تا کتاب جدید خریدم. ظهر وقتی میخواستی بخوابی    هر کدو مشوچند بار برات خوندم وتو همَ میخواستی تند تند ورق  بزنی.بعداظهر    هم با بابا رفتیم بیرون وخرید کردیم وماهی هم برای شام شب عید خریدیم.    بعدشام هم یکم بازی کردی و وقت خواب کتاباتو اوردی و دوباره هر    کدومشونو ٢ ٣ بار خوندم وبعدم خو...
29 اسفند 1392

فرشته مامان

دختر گلم ازاینکه امروز تسلای دردم بودی ممنون.امروز گوشم خیلی درد میکرد.به خاطر گوشم سر درد هم گرفته   بودم.اصلا حال نداشتم. تو هم که ماشالله کم نمیوردی .مامان اب .مامان سوپ.مامان.........   تااینکه دیدم اینجوری فایده ای نداره.نشوندمت رو پام وبهت گفتم ببین گلم امروز مامان گوشش درد میکنه.یه   دست به گوشم زدی وگفتی دوش(گوش).گفتم اره امروز کیمیا نباید زیاد حرف بزنه زیاد سر صداکنه مامان   رو اذیت نکنه تا زود خوب بشه.بعد تو بلند شدی گوشامو بو س کردی ونازشون کردی وگفتی نا...نا   بعداظهر هم با بابایی رفتیم دکتر من رفتم تو مطب تو وباباجونی هم رفتین ی دور کوچلو زدین.   امروز هوا س...
26 اسفند 1392

عید نوروز(قبل عید)

  چیزی تاعید نمونده.امسال من خونه تکونی رو خیلی زودتر از سالهای دیگه  شروع کردم.از اونجایی که عسل مامان جیششو میگه وتسلط کامل پیدا کرده  تصمیم گرفتم یه ماه مونده به عید فرشارو بدم فرش شویی که تمیز تر بشوره  اخه نزدیک عید شلوغه وزیاد تمیز نمی شورن.تواون 2 روزی که فرشاررفت  استین هارو بالا زدم وزیر وزبر خونه از پرده وروتختی گرفته تا تغییرات اتاقا  ونظافت رو انجام دادم.البته ناگفته نماند که اخراش رنگ به رو نداشتم.ولی بعد  اومدن فرشا وبعد پهن کردنشون دیگه کاری نداشتم وتاالان هم دیگه کاری  نکردم جز کارای روز مره اما فرداپس فردایه دست کوچولو به سر وگوش خونه میکشم وبا ل...
25 اسفند 1392

دخترگلم یه بار دیگه همکاری کن

سلام دختر خوشکل مامان.تو همیشه برام دختر خوبی بودی از همون اول که به دنیا اومدی بچه ارومی بودی.روز اولی که به دنیا اومدی اصلا گریه نمیکردی .حتی برای شیر خوردن از حرکتت ووپیچ وتاب خوردن وتغییر رنگت متوجه میشدم که وقت شیرته.اون موقع بود که مامانی تو رو میورد ومن بهت شیر میدادم.فکر میکردم اولشه وتو همش خوابی حتی نگران هم شده بودم وهی از مامانی میپرسیدم مامان چراگریه هاش صدا نداره.اما به مرور زمان فهمیدم کلا ارومی واهل گریه نیستی.هر کسی تو رو میدید یا جایی میرفتیم میگفت چه بچه ارومی.زمان گذشت ودختر گل من برای خودش خانمی شده بود.تصمیم گرفتم از پوشک بگیرمت یکسال و4ماهت بود که دیگه پوشکت نکردم.بعد یه ماه خیلی برام جالب بود که بااشاره میگفتی جیش دا...
25 اسفند 1392

کلمه های جدید

          دختر گلم این روزها خیلی کلمه های جدیدی یاد      گرفتی.  شعر یه توپ دارم قلقلیه روهم وقتی   برات میخونم اخر هر مصراعشو تندو سریع میگی.                   از یک تا ده رو هم خیلی خوشکل میشمری .       کلمه هایی که کیمیا میگه در ادامه مطلب کلمه هایی که کیمیا میگه:   نانا:ناناز.خوشگل        مو:مو      اش:کش مو      شت:شورت   چایی:چایی &nbs...
25 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیرین زبون می باشد